من و دخترم بعد از یه غیبت صغری

به نام خدا

بازم سلام.خوبین؟

چه خبر از کجا؟

نمی دونم اگه این اینترنتم نبود چی کار باید می کردم؟!

آخه من از اون آدمایی بودم که تو دوران دانشجویی صبح با شاطرا از خونه در می یومدم و شبم  دیروقت بر می گشتم خونه!
هر جا یه سرکی می کشیدم و صب تا شب ۱۰۰ بار کل دانشگاهو گز می کردم.

تازه فقط هم که دانشگاه نبود شونصد جا دیگه هم می رفتم.

اون موقه ها تصور همچین زندگی که صبح تا شوم بشینم خونه و پای گاز پیاز داغ سرخ کنم و با اقدس خانم سبزی پاک کنم و  ...برام خنده دار و از محالات بود.  

ولی حالا منم برا خودم یه پا اقدس خانم شدم. کی فکرشو می کرد که من  خانم فلانی یه روزی روزگاری بشینم تو خونه و ترشی درست کنم و آب غوره و آب لیمو بگیرمو ...
بی خیال ! راستی به قول اون آقاهه چاییتونو خوردین؟(ناتاشا خانومو می گم!)

کمی از این وضعیت خسته شدم.ولی اینم بگم که اصلا پشیمون نیستما چون خدا بهم یه فرشته کوچولو داده که هر موقه خسته میشم کلی رفرشم می کنه.

 راستش یه چند وقتیه به فکر سر کار رفتن افتادم.

ولی اون کار یکه من می خوام احتمالا هنوز از مادر متولد نشده. یه جایی که محیطش خوب باشه و کارش با روحیات من سازگار باشه.یه مهد خوب داشته باشه که بتونم زود زود به فاطمه جونم سر بزنم سرویسم داشته باشه و حقوقشم خوب باشه.

اگه سراغ داشتین خبرم کنین.ترجیحا تو شرکت نفتم باشه بهتره !!!

خوب حالا فاطمه:

فاطمه اول رجب یک سال قمریش تموم شد.و 13 رجبم یک سال شمسیش تموم شد.

یه تولد کوچولو هم براش گرفتیم . جاتون خالی، خوش گذشت.

کلی دخترم جیگر و خوردنی شده. رور به روزم به تعداد خواستگاراش دارن اضافه می شن.

خدا رحم کنه .

فاطمه بچه هارو خیلی دوس داره.مخصوصا اگه چن سالم از خودش بزرگتر باشن.

محمد حسینم خیلی دوس داره.محمد حسین پسر خاله ی فاطمس که الان 3 ماهشه.

هر وقت اون می بینه کلی ذوق می کنه و می خواد نازش کنه  و هی می گه نا نا ( نازی!)  .

ماما ، بابا، نی نی، نانا (نازی)، به به ،توتویه(توتوله)، هاپی(هاپو)، آب، آب بده، جو جو،‌‌‌‌‌‌‌

نه ، د د عبود(تاب تاب عباسی) ، تو(توپ) ، گو (گل) ،  آب باد(آب بازی) ، آبا (همون بابا ) و..... از جمله کلمه هایی هستن که فاطمه یاد گرفته .

فاطمه عاشق  تاب و چرخ سواریه . تا سوار تاب میشه سریع شروع می کنه به شعر خوندن: دو د عبود(تاب تاب عباسی!)

 باباش اخیرا ه تو خونه یه تاب باحال  براش درست کرده که کلی باهاش حال می کنه.اگه شد عکسشو بعدا می ذارم.

آخه این تاب واقعا دیدن داره!(کریری که از سقف به جای لوستر با یه طناب دراز آویزون شده!)

دیگه این که گل دختر تنبلم هنوز راه نمی ره ولی خیلی دوس داره که دستشو بگیریمو راش ببریم.

ما مامان و بابای تنبلم که زیاد باهاش کار نمی کنیم که راه بیفته.

آخرشم این که فاطمه خیلی بد غذاست و تقریبا می شه گفت هیچی نمی خوره . اگه کسی تو این زمینه تجربه ای نصیحتی چیزی داره زود بگه و یه مادر و دخترو از غصه نجات بده !!!!



 
    
  این عکس گل دخترم تو ۱۱ ماهگیه.هرچند الانم که تقریبا ۱۳ ماهشه فرق زیادی نکرده.