بنام خدا
عزیز دل مادر ،
فاطمهفاطمه ی عزیزم
امروز روز اول محرمه. و امروز 6 ماه قمری تو تموم می شه .و چه تقارن عجیبیه شش ماهه شدن تو با ورود به ماه محرم.
انگار تو محرم امسال خدا می خواد بیشتر منو بسوزونه.
انگار می خواد هر وقت تو رو می بینم یاد علی اصغر 6 ماهه بیفتم و هی بسوزم و بسوزم.
انگار خدا می خواد بیشتر قلب منو آتیش بزنه.
انگار می خواد که امسال محرم روضه خون من تو باشی.
فاطمه فاطمه فاطمه
جگر گوشه ی من ! جان من و تو فدای یک تار موی علی اصغر حسین (ع).
کاش خدا خونواده ی کوچیک ما رم از فدائیان امام حسین (ع) قرار بده.
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین (ع).
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک اللهم العن العصابه التی جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله اللهم العنهم جمیعا.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چن تا عکس ۶ ماهگی:
فاطمه خوش خنده ی بلا !!!
فاطمه بعد از اومدن از حموم ! فاطمه اون بالا بالا ها !!
بسم الله الرحمن الرحیم
خدا رو شکر می کنم که به ما توفیق داد بتونیم یه بار دیگه به زیارت امام رضا (ع) مشرف شیم.
خیلی سفر خوبی بود. جای همه ی شما خالی.
الحمدلله فاطمه هم مریض نشد. ایشالا امام رضا براش یه دعای مشتی کرده باشه و هیچ وقت مریض نشه.
یکی از بچه ها می گفت فاطمه رو ببرید حرم ،امام رضا باهاش حسابی بازی کنه !!!
یعنی می شه؟
من که همش تو رویا هام تصور می کردم که کاش آقا فاطمه رو تو بغلش بگیره.دست نوازشی به سرش بکشه و زیر لب براش دعا کنه.
ای کاش چشم دلم باز بود و می تونستم همچین صحنه ای رو ببینم.
چشم دل باز کن که جان بینی آنچه نادیدنی است آن بینی
گر به اقلیم عشق روی آری همه آفاق گلستان بینی
_____________________________________________________
حالم زیاد خوب نیست.دعا کنید زود خوب شم. خیلی بی حالم. سرم گیج می ره.
خیلی عجیبه ! تو اون سرمای مشهد و رفت و آمد و ... هیچیم نشد.
یه دفه دیشب تو خونه چند تا عطسه کردم و یه دفه دیدم آبریزش بینی و ... شروع شد.
با این که اصلا از خونه بیرون نرفتم و خونه هم گرم بود و ...
کارای خداست دیگه. حساب کتاب نداره. تو اون سرما و باد و ... آدم هیچیش نمی شه.
ولی تو خونه کنار بخاری آدم سرما می خوره .
باحال بود نه؟
فاطمه و بابا تو صحن گوهرشاد
فاطمه تو قطار موقع برگشتن